سه ماهگی
دو ماهگی با همه بی خوابی ها و دل نگرانی هاش تمام شد و تو وارد سه ماهگی شدی.هورا..... این لباسو خاله آزیتا واست گرفته بود دستش درد نکنه. واقعا بهت می آد پسر گلم پسر گلم یه شب من و تو و بابا باهم رفتیم فضای سبز روبروی خونمون ولی زیاد نتونستیم بمونیم چون هوا برای شما یه مقدار سرد بود یه شب هم من تو بابا و خاله ها و دسی مامان رفتیم جاده ساحلی ، خاله ها می خواستند برن والیبال بازی کنند که تو رو هم با خودشون بردند که بازی شون رو تماشا کنی این حوله تنی رو هم دسی مامان واست خریده، با اینکه یه مقدار بزرگ بود ولی هم خوشرنگ بود و هم جنس خوبی داشت بهتر از سرویس حولت بود.مرسی دسی مامان یه شب که از اداره اومدم خاله الی مقنعم رو...
نویسنده :
حدیث
15:27