شش ماهگی
بالاخره ما اومدیم.هورااااااااااا
قبل از هرچیز شش ماهگیت مبارک شکر پنیر مامان
تصمیم گرفتم به مناسبت شش ماهگیت یه جشن کوچولوی خانوادگی بگیرم من و تو خونه دسی مامان بودیم خاله آزی هم از ماهشهر اومده بود دیگه جمعمون جمع بود بابا صبحکار بود عصر که اومد خونه بهش گفتم یه کیک کوچولو بگیره بابا هم طبق معمول استقبال کرد
شب که بابا کیک رو آورد ما رو سورپرایز کرد آخه یه هدیه خوشگل هم واسه تو عزیز دل خریده بود.
از اونجا که بابا می گه آرش بدون کمان نمی شه واست یه کمان لیزری خوشگل خریده بود که طبق معمول واسه هفت هشت سالگیت مناسبه
این هم عکسهایی از اون شب
یه روز قبل از اینکه شش ماهه بشی دسی مامان تو رو روی تشک گذاشت تا بتونی مستقل بشینی که خدا رو شکر تا حدی تونستی آفرین پسرم بابا می گه وقتی می شینی مثل عروسکهایی می شی که جلوی ماشین می ذارن و تکون می خورن
روز بعد از تولدت یکم بی حال بودی واسه همین ترسیدم واکسن شش ماهگیت رو بزنم، به گوشت هم زیاد دست می زدی شبها گریه می کردی نگران شدم بردمت دکتر خدا رو شکر دکتر گفت چیزی نیست.
یعدش هم که من مریض شدم مریض چیه رو به قبله شدم.دیگه مجبور بودم از ماسک استفاده کنم اگه بدونی چقد دلم واسه بوسیدنتتنگ شده یود.
هفت هشت روز از شش ماهگیت گذشته بود که بردمت بهداشت واسه واکسنت.خدا رو شکر زیاد درد نکشیدی فقط تب مختصری کردی که خدا روشکر اون هم به خیر گذشت
جالب اینجا بود که بعد از واکسن زدنت یاد گرفتی که پاهات رو بگیری
یه روز تو آشپزخونه مشغول غذا درست کردن بودم که دیدم سینه خیز سمت تلویزیون رفتی و خوابت برده
پسر گلم تازگیها به تلویزیون نگاه کردن خیلی علاقه مند شده و باید با صدای بلند آهنگ و روی پای من بخوابه
تو این عکس بهت غذا داده بودم و داشتی تلویزیون نگاه می کردی
قربونت برم که مثل یایات تیوی نگا می کنی
یه روز خاله الی کلوچش رو روی دسته مبل گذاشته بود که دیدیم یهش علاقه نشون دادی و سمتش رفتی
این عکسها هم مریوط می شه به یه روز که حمامت داده بودیم و لپات گل انداخته یود
این پسر گوگولی ما تازگیها یاد گرفته دست بزنه قربون دستای خوشگل کوچولوت برم
و اما مدل جدید خوابیدن آرش گوگولی ما
تازگیها من و بابا وقتی لباس می پوشیم که بریم بیرون متوجه می شی و بغض میکنی
یه روز که بابا می خواست بره بیرون اینقد خوشگل یغض کردی که بابا اول حسابی بوسیدت و بعد رفت