روزهای بعد از تولد و یه بیماری خیلی بد
روز بعد از تولد من و بابایی و شما رفتیم خونه دسی مامان و من رفتم سرکار وقتی از اداره برگشتم مامانم گفت که آرشی زیاد پی پی کرده منم گفتم شاید بخاطر کیک تولدشه که خورده
شنبه بیست و جهارم خرداد که شما رو بردیم بهداشت تا واکسن یکسالگیتو بزنی خانمی که وزن و قدتو گرفت برات وزن ویژه نوشت آخه گفت آرشی نسبت به سنش وزنش کمه و وقتی خواست واکسنت رو بزنه استفراغ کردی و از اونجا بود که نگرانی ما بیشتر شد باز خدارو شکر که قبل از واکسن حالت بهم خورد
بابا گفت شاید گرمازده شدی بردیمت خونه طرفای ساعت چهار دوباره بالا آوردی و دیگه من و بابایی صبر نکردیم و شما رو بردیم بیمارستان ابوذر دکتر گفت یه بیماری ویرویسیه و باید از دارو استفاده کرد و نباید احازه بدیم آب بدن شما کم بشه خلاصه اینکه تا دوازده روز من در حال شستن و شما در حال پی پی کردن بودی طوریکه ختی شما رو دو تا پوشک می کردم ولی باز لباست کثیف می شد توی این دوازده روز چندین دکتر بردمت و حتی دواهای مختلف عطاری هم بهت دادم ولی فایده نداشت ختی آب می خوردی سریع دفعش می کردی من و دسی مامان خیلی واست گریه کردیم دیگه اعصاب همه خرد شده بود هر بار هم که می بردمت دکتر وزن کم می کردی دو روز هم تب شدید داشتی عزیزم.
انشاا... هیچ مادری این روزای من رو تجربه نکنه
و اما بریم سراغ عکسا اول یه عکس از آرشی که بین بادکنکا گم شده می ذارم
روزای اول مریضیت با خاله الی رفته بودیم جواب آزمایشت رو بگیریم بعد یه چن دقیقه ای تو پارک نشستیم
این هم برای زمانیه که شما تب کردی همون روز موهاتو یه دفعه ای کوتاه کرده بودم