عکسهای سیزده ماهگی به بعد
بعد از جندین ماه تاخیر اومدم عکس بذارم آخه ماشاا... اجازه نمی دی که لب تاپو روشن کنم
دو ماه بعد از تولدت تا یک هفته فقط استفراغ داشتی و بی حال بی حال بودی و بعد از کلی دکتر رفتن بالاخره کاشف بعمل آمد که شازده پسر به خاطر لوزه اش اینطوری شده دکتر گفت گلوت عفونت داره و همین باعث می شه تو نتونی غذا رو هضم کنی تو این حین تو راه رفتنت گرفت و یه شب که من و دسی مامان خونه بودیم یه دفعه دیدیم بدون استفاده از تکیه گاه بلند شدی و راه رفتی
داریم کم کم به هجده ماهگیت نزدیک می شیم ولی شما همچنان حرف نمی زنی اینقد تنبلی که بابا رو می گی با و مامان رو می گی ما الته وقتی گرسنت باشه سریع می گی ماما
و حالا چند عکس از این مدتی که نبودیم
تو این عکس آرشی یوار بر تاب بود که خوابید اصلا کلا سوار تاب می شی خوابت می بره
آرشی از آهنگ و کارتون خوشش میاد بخصوص کارتونهای موزیکال
یه شب با بابا و خاله ها رفتیم رستوران اینقد آتیش سوزوندی من که نفهمیدم چی خوردم
آرش در شهربازی
هرچقد از شیرین کاریات بگم کم گفتم مادر
یه جایگاه به نظر خودش امن واسه پنهان کاریا و قایم کردن وسایلش پیدا کرده بین در ورودی و مبل
عاشق توپی اگه عکس توپ ببینی یا فوتبال تماشا کنی اینقد بهونه می گیری تا توپ رو نیاریم آروم نمی شی
اینم اولین توپ بزرگ آرش
عروسی همکار بابا.من و بابا و شما و خاله ها و دایی رفتیم.توی عروسی بجهای یکم بزرگتر از شما هلت می دادن و اینگونه بود که هل دادن رو یاد گرفتی
نزدیک مدارس بود که با دسی مامان و خاله ها واسه خرید کیف و لوازم التحریر نمایشگاه رفتیم ولی چیز خوبی ندیدیم فقط این وسط یه بادکنک نصیب شما شد که تا رسیدیم خونه متاسفانه کن فیکون شد
اما از اونجا که وقتی من و بابا مسواک می زنیم خیلی گیر میدی واست مسواک خریدم که دست از سر کچل ما برداری
ای جانم که دالی بازی هم یادگرفتی
یه روز که تنها رفته بودم بازار واست فرغون خریدم چقد خوشحال شدی مث حرفه ای ها فرغون رو تو خونه دسی مامان می چرخوندی