شش ماهگی
بالاخره ما اومدیم.هورااااااااااا قبل از هرچیز شش ماهگیت مبارک شکر پنیر مامان تصمیم گرفتم به مناسبت شش ماهگیت یه جشن کوچولوی خانوادگی بگیرم من و تو خونه دسی مامان بودیم خاله آزی هم از ماهشهر اومده بود دیگه جمعمون جمع بود بابا صبحکار بود عصر که اومد خونه بهش گفتم یه کیک کوچولو بگیره بابا هم طبق معمول استقبال کرد شب که بابا کیک رو آورد ما رو سورپرایز کرد آخه یه هدیه خوشگل هم واسه تو عزیز دل خریده بود. از اونجا که بابا می گه آرش بدون کمان نمی شه واست یه کمان لیزری خوشگل خریده بود که طبق معمول واسه هفت هشت سالگیت مناسبه این هم عکسهایی از اون شب یه روز قبل از اینکه شش ماهه بشی ...
نویسنده :
حدیث
20:39