ده ماهگی
باز هم این مامان تنبل که نه پر مشغله دیر اومد ده ماهگیت رو تبریک بگه.
عزیز مامان عسل مامان و بابا ده ماهگیت مبارک عزیزم انشاا... صد سالگیت رو بهت تبریک بگیم.تو را خدا می بینید با یه تیر دو تا نشون زدم
یه روز عصر من و پسمل گلم آرشی واسه اولین بار با همدیگه رفتیم خرید البته نزدیک خونه
بعد هم دو تایی رفتیم پارک نزدیک خونه و از خودمون پذیرایی کردیم.برای اولین بار به پسری چی پلت دادم.
پانزدهم فروردین تب کردنا و بی قراری های آقا پبملون شروع شد و تا یک هفته ادامه داشت بی دلیل هم نبود پبملم داشت دو تا دندون بالایی رو در می آورد
بمیرم برات مادر که چقد درد کشیدی ولی در عوض دو تا مروارید دیگه درآوردی عسیسم.مبارکت باشه عزیز دلم.
یه شب من و دسی مامان با آرشی رفتیم بازار آخر شب دایی علیرضا اومد دنبالمون بعد رفتیم فالوده بستنی خوردیم . برای اولین بار آرشی فالوده خورد.
اما یه روز که داشتم آشپزی می کردم گذاشتمت تو نی نی لای لای و تو هم برای چند دقیقه بازی کردی
بعدش هم ایستادی و گریه که من رو در بیارید دیگه
وقتی با داشتن انواع اسباب بازیهای رنگارنگ آرشی عاشق سطل آشغال و دستمال کاغذیه