پنج ماهگی
سلام تربچه مامان نمی دونم چرا هرچی که میگذره تو کم اشتهاتر می شی حالا دیگه حتی شیر من رو هم کم می خوری.
یه روز برای چکاپ و علت کم اشتهایی تو عزیز دل از دکترت وقت گرفتم ولی وقتی با بابا و تو رفتیم مطب منشی گفت امروز دکتر نمیاد و به پیشنهاد بابا مهدی رفتیم جاده ساحلی
یه روز صبح که می خواستم برم سرکار چون خواب بودی دلم نیومد بیدارت کنم به بابا مهدی گفتم تو رو هم با خودمون ببریم و تو و بابا توی ماشین منتظر من بمونید.خدا رو شکر پسر خوبی بودی و اصلا بیدار نشدی
وقتی بابا ماموریت همدان بود همراه با دایی علیرضا یه ماشین خوشگل و آخرین مدل واست خریدن.اون موقع شما دو ماه داشتی.یه روز بابا مهدی که عشق اینجور ماشینهاست با کنترل ماشین رو عقب جلو می کرد و شما عشق می کردی
یکی دیگه از اسباب بازیهایی که بابا واسه خریدنش خیلی عجله داشت یه هلی کوپتر پیشرفته یود که وقتی شما توی شکم مامان بودی بابا و دایی اون رو واست از همین اهواز خودمون خریدن.اونطور که فروشنده گفته این هلی کوپتر واسه نوجوانها و جوانهاست ولی بابا زیر بار نرفته
تو راخدا ببینید پسملم با ببر چه حالی می کنه.قربونش برم اصلا ازش نترسید آخه کلا پسر ترسویی تشریف داره آقا
اما از لحظه ای که آقا آرش یه خونه تشریف فرما شد من و مهدی وقتی خونمون هستیم جدا ازهم می خوابیم کلا آرش تخت ما رو صاحب شده
مجبور بودیم برای سرگرمیت سه تا از عروسکات رو بالای تختمون بذاریم
تو را خدا ببینید پسرم چه آقا شده
اما اندر احوالات پدر و پسر.کلا .قتی تو بغل بابایی هستی خیلی مغرور می شی
این روزا دوست داری هرچی که می بینی رو بگیری .
با سرد شدن هوا بابا به فکر خریدن بخاری واسه تو عزیز دل افتاد آخه من و بابایی خیلی گرمایی هستیم و از بخاری استفاده نمی کنیم
یه روز از اون روزایی که تو اصلا نمی خوابیدی وهمش گریه می کردی بابا صندلی ماشینتو اورد و تو رو روبروی تلویزیون نشوند
تا یادم نرفته چند تا عکس از سیسمونی می ذارم البته این همش نیست
این ست لحاف و تشکته عزیزم .این اولین چیزیه که دسی مامان وقتی فهمید تو توی شکم منی واست خرید
این هم قنداق فرنگی و ساک حملته عزیزم
این تاپ و شرت رو خاله آزی واست خرید که یه بار هم نپوشیدی آخه وقتی اندازت شد که هوا سرد شده بود
این هم یکی از تشکهای مخصوص پوشک عوض کردنه . اون یکی خونه دسی مامانه
این تی شرت رو هم دسی مامان از مکه واست خرید که این هم اصلا نپوشیدی
این بلوز شرت رو هم دسی مامان از مکه واست خریده
این هم کلاه های آقا آرش
این هم کفشها و جورابهای آزش جون البته دو جفت دیگه جورابات اینجا نیست.اون دو جفت کفشت رو که زمستونیه اولین بار که من . بابا رفته بودیم مشهد از طرقبه واست خریدم کفش قرمزهه رو هم خاله آزی واست خریده
این هم فلاسک ها و شیشه شیر و پستونکت البته یکی از شیشه شیرها و پستونکت خونه دسی مامان یود.اون فلاسک طلاییه هم دسی مامان از مکه برات اورده بود
اینز هم سرویس حمامت
این هم سرویس بشقاب و قابلمت. چون می خواستم به سلیقه خودم باشه بعد از تولدت واست خریدم
این شلوار رو هم دسی مامان از مکه واست خریده
این لباس محلی رو هم دسی مامان از مکه واست خریده که فعلا سایزت نیست
این عروسکها و ماشینها رو هم سال 88 خریده بودم و الان تو صاحبش شدی
پازل رو خاله آزی واست گرفته طیل رو هم دسی مامان
این هم از کمد لباسی آرش
این هم نمایی از اتاقت. البته تخت خونه دسی مامانه.توی نینی لای لای هم که اصلا و ابدا نمی خوابی
هفتم آذر از آتلیه واست وقت گرفتم و با بابا رفتیم عکس بگیری .آقا دریغ از یه لبخند. خانم عکاس می گفت چه پسر خنثایی داری خلاصه به هر زحمتی که بود چند تا عکس گرفتی که انشاا... در پست های یعدی می ذارمشون
و حالا آرش و دندون گیرش البته این رو بگم که از خریدنش پشیمون شدم چون واسه دهنت خیلی بزرگ بود
یه روز که برده بودمت دکتر توی ماشبن خوابیدی اینقد ناز خوابیده بودی که دلم نیومد ازت عکس نگذارم
از روزی که یه دنیا اومدی تا حالا که دیگه داری پنج رو تموم می کنی عادت داری انگشتای پات رو ابنطوری جمع کنی